ساعت هفت

صديقه سقا زاده
كاشان

ساعت هفت صديقه سقازاده

توي راه دلم شور مي زد .:"نكنه دير بياد . نكنه نياد ."
دوستم صدايم كرد . تند به طرفش رفتم . مي دانستم كمكم مي كند .گفتم :"تو رو خدا نگا كن :شايد بتوني پيداش كني "
-"چه شكليه ؟ لباساش : قد و قواره اش؟"
گفتم :" هيچ نشونه اي ازش ندارم . .نه از لباسش چيزي مي دونم نه از قيافه اش . تازه نمي دونم عينك زده يا نه . من فقط تلفني باهاش حرف زدم ."
سكوت كرد .حتما توي دلش مي گفت :"اي بابا صد تا آدم جور وا جور اينجاست . آخر من چه جوري بين شون يكي رو بي نشون پيدا كنم . كاش فقط يك لحظه خودش را جاي من مي گذاشت . هم نوازي دف و سه تار بيشتر دلم را هوايي كرد دوباره گفتم :"يه بار ديگه نگا كن"
دلداريم داد :" خودت مي دوني كه هميشه مي خوام خوشحالت كنم ،ولي ... بايد فكر كنيم حتما يه جوري پيدا ميشه ."
چيزي توي دلم پيچ و تاب مي خورد ، بالا و پايين مي رفت .به ظاهر گوش مي دادم . اما دلم مثل گنجشكي سرگردان اين ور و آن ور مي پريد . خواننده با سازها هم نوا شد:"امشب در سر شوري دارم ... امشب در دل نوري دادم . "
دوباره لبم را جويدم . مثل آن روز كه گفتي اين تصنيف را دوست داري ومن ناخود آگاه لبم را دندان زدم . بيشتر حواسم به نزديك در بود كه گاهي صدايي مي آمد . گفتم شايد صدايش را بين صداها بشنوم . مي آمدند ، مي رفتند ،صندلي ها را روي زمين مي كشيدنداما هيچ صداي آشنايي نبود . به بهانه آب خوردن با هزار مكافات از سالن بيرونه رفتيم . موقع برگشتن اين پا و آن پا كردم :" د بيا ،استخاره مي كني ؟"
با التماس گفتم :"يه بار ديگه نگا كن ، شايد همين نزديكي ها باشه !"
-"اينقدر گير نده ،يكي لب در وايساده و بد جوري بهمون زل زده !"
انگار همه سالن زير لب مي خواندند :"دل ميرود ز دستم ؛ صاحبدلا ن خدا را ..."
برنامه رو به پايان بود . هر چه به ذهنم فشار آوردم . راهي پيدا نكردم . داشتم نا اميد مي شدم . يكي از پشت سر با غيظ گفت :"نمي دونم كيه ؟ بعضيا فرهنگ موسيقي ندارن؛ هي وول خورد و حرف زد."
خودم را جمع تر كردم . چند نفر مشغول پذيرايي بودند . خواستم براي آخرين بار خواهشم را تكرار كنم . اين بهترين نشانه بود .لبم مثل جاي زنبور گزيده مي سوخت .گفتم :"ببين پيداش كردم ،اونجاست ، ته سالن ، شايد نزديك در !"
-"بشين تو رو خدا ... "
-"نع! ساعت مچي اش ؛ همين الان ساعت هفت رو اعلام كرد . "

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30612< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي